امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

▒▒ پسر طلا : امیرمحمد مامان ▒▒

عید فطر مبارککک

اول  یه جیز خنده دار بگم:     دوستان  بخاطر استقبال شدید شما روزه داران عزیز ماه رمضان تا 1  ما ه دیگه تمدید شد عید فط مباررررررررک     ههههههه شوخی بود اینم کادوی امیرمحمد  روز عید     راستی چشمم خوف شددددددددد وایسا دارم فک میکنم دوباره چی میخواستیم بگیم؟؟ راستی راستی پسر گلم یاد گرفته با نی نوش آب بخوره شبی  که عمو افطاری داشت  باباییش بمناسب  کارمندیش مارو به بستنی دعوت کرد من شیرموزبستنی انتخاب کردم که امیرمحمد همرو با نی نوش  &...
31 مرداد 1391

آخر فضولی کار دستت داد

فقط باید باهاش بازی کرد و سرشو گرم کرد وگرنه  استاد خرابکاریه   خوب شیه کنشکافم     بله دیگه  به جای اینکه قطره آهن و مولتی ویتامینشو بخوره گاز میزنه و بالاخره  کنترل بیچاره رو اینقدر کوبیدی به  زمین که ناکهان  خورد به چشم نازنینت و  زخمی شدی   آخی بمیرم برات چقد آخه تو شرررر و فضولی   راستی اینم سوغاتیای عمو موسی و عمه زهرا از مشهد عمو موسی(دور میزنه چراغاش روشن میشه  ولی میترسی ازش اینم مال عمه زهرا سرعتیه و وقتی را...
27 مرداد 1391

طرز تهیه تنبیه بچه فضوللل

مواد لازم:   1عدد بچه فضولل(کنجکاو) 1 عدد سبد اسباب بازی طرز تهیه : بدین صورت  بچه رو میزاریم توش مامانی اینجا کجاست ؟؟؟ درشو میبندیم تا کاملا بخارپز بشه ..!!!!!!!!!! بدین صورت امیرمحمد خوشمزه ما آماده شد اصلا انگار نه انگار تنبیه کجا بود بابا انگار دارم باهاش بازی میکنم ترس کجا بود ؟؟؟ ...
24 مرداد 1391

پیجامه امیرمحمد

خوب دیگه تا از مامانی غافل میشی فوری رو مبلایی  این کارات هنر دست دایی یعقوبته خیلی  ممنون ولی همش درگیرشم   پس چی فک کردی  من خنگم ؟؟؟ و البته بخاطر اینکه زانوهات زخمی نشه مجبور شدم تو این گرمای 40 درجه و البته رطوبت  شهرمون شلوار پات کنم ولی این شلوارا بدردت نمیخوره با قاقالیلیش و بدنبال توپش همیشه اینقده قلقلکت میدم میمیری از خنده قربون خنده هات با اون 2 تا دندونتتت و باهم رفتیم بعدظهری خرید اینم عکسای تو توی آژانس که از گرما قیافت هچلهفت شده هههه...
23 مرداد 1391

امیرمحمد و همزادش در فرگاز مامانش

تو کی هستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه حرکت عا ماشالله پسررر رسیدی بالا نگفتی تو کی هستی بچه قرطی من همزاد شیطون تو هستم صورتتو بیار جلو ها ها ها یه بوس بده نگونه نگو نه که نمیشه هاااااااااا چی گفتی مشت میزنم بترکی ها عجباااااااا خوب مامان زدمش مدال طلای المپیک و آوردم آفرین پسر گلم بریم بخواب دیگه نمیخوام نمیخوام بخوابم بخواب بچه ای بابا باشه میخوابم 2دقیقه بعد پا شد سلام مامان گفتی بخواب خوابیدم دیگه حالا پا شدم چیه مگه؟...
20 مرداد 1391

اندر احووالات امیرمحمد در گرگان با دایی هاش

چی بگم دیگه از کجاش بگم هر سری که میریم گرگان دایی یعقوب یه کار جدید بهت یاد میده این سری  یاد گرفتی خودت از روی زمین بلند میشی لبه مبل و میگیری وایمیسی و بغل دیوار وایمیسی اینم  بغل دیوار  دایی یعقوب گذاشتتت اینم کلاغ پر دایی یعقوب دایی یمین در حال بازی کانتر و امیرمحمد  پشت دایی اش دایی یمین میگه گوشای پسرت خیلی درازه گرفته چسب نواری زده چقد زشت شدی وای وای وای کلا خیلی شیطونی کردی ولی شبا زیادم حال نداشتی انگار دندونای بالایی ات قراره دربیاد خیلی بیقراری میکنی آها آها...
17 مرداد 1391

شب های آخر 7 ماهگی

تو شبای آخر که خصوصا ماه رمضان هم هست مامان بزرگ و بابابزرگ  و داییی ها دعوت بودن خونه ما اندر احوالات ما در این شب :: سفره ی افطاری دای جون (یمین ) من و از دست این خواهر ظالمت نجات بده کشته منو بله بله با  کی بودی با من بودی برو تو تابت بچه فضولچه و اینم عکسایی که دایی یعقوب ازت گرفت تا بلکه یکیشو درست کنه چاپ کنیم و قرار شد اینو چاپ کنیم اینم عکسای قبل از ماه رمضان که گرگان بودیم دایی یعقوب با تاخیر از گوشیش بهمون داد و عکسایی که از گوشی دایی یمین گرفتم ...
17 مرداد 1391

8 ماهگیت مبارک پسر گلم

مامان قربونت بشه پسر گلم ؟؟؟؟؟؟ امروز بردمت بهداشت که آهن  و مولتی ویتامین بگیرم   بخاطر اضافه نکردن وزن در ماه پیش ایندفه مامانی و خوشحال کردی و 10کیلو 300گرم شدی هورااااااااااا آفرین گل پسرررررررررر ایشالله سلامت باشی همیشه     ...
11 مرداد 1391